کد مطلب:28470 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

فرستادن هاشم بن عتبه نزد ابوموسی برای بسیج مردم












2151.تاریخ الطبری- به نقل از ابو لیلی-: هاشم بن عُتْبه در رَبَذه به نزد علی علیه السلام رفت و از بازگشت محمّد بن ابی بكر و سخن ابو موسی به وی گزارش داد. آن گاه وی فرمود: «قصد داشتم او را عزل كنم؛ ولی اَشتر از من خواست او را ابقا كنم». سپس علی علیه السلام هاشم را به كوفه فرستاد و برای ابوموسی نوشت:

«من هاشم بن عتبه را نزد تو فرستادم تا مسلمانانِ اطرافت را به سوی من بسیج كنی. پس مردم را حركت ده؛ چرا كه من تو را بر حكومت بصره نگماردم، مگر بدان جهت كه برای [ اقامه] حق، از یاران من باشی».

ابو موسی، سائب بن مالك اشعری را فراخواند و به وی گفت: تو چه نظری داری؟

گفت: معتقدم، از آنچه برایت نوشته، پیروی كنی.

ابو موسی گفت: ولی من این را به مصلحت نمی بینم.

هاشم برای علی علیه السلام نوشت: «من بر مردی تُند رو و سختگیر وارد شده ام كه كینه توزی و دشمنی اش آشكار است» و نامه را توسط مُحِلّ بن خلیفه طایی برای علی علیه السلام فرستاد.[1].

2152.الجمل: [ امام علی علیه السلام ] با هفتصد نفر از مهاجران و انصار، حركت كرد... آن گاه، هاشم بن عُتبه مِرقال را فرا خواند و به همراهش نامه ای برای ابو موسی اشعری- كه از زمان عثمان، حاكم كوفه بود- فرستاد و به وی فرمان داد كه نامه را به ابو موسی برساند تا مردم را از كوفه برای جهاد به همراه خود بسیج كند. مضمون نامه چنین بود:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.از علی امیرمؤمنان به [ ابو موسی] عبد اللَّه بن قیس. پس از حمد و سپاس خداوند؛ من هاشم بن عُتبه مِرقال را نزد تو فرستادم تا مسلمانانِ اطرافت را همراه او بسیج كنی تا با گروهی كه بیعت مرا شكستند و پیروانم را كشتند و در میان امّت، فتنه ای بزرگ پدید آوردند، رویاروی شوند. پس زمانی كه با نامه نزد تو آمد، مردم را به همراه وی به سوی من روانه كن و محبوسش مكن؛ زیرا من تو را در شهری كه هم اكنون در آن حاكمی، ابقا نكردم، مگر بدان جهت كه در امر حكومت، از یاران و یاوران من باشی.والسلام!».

هاشم، نامه را برای ابو موسی آورد.وقتی ابو موسی به موضوع نامه واقف گشت، سائب بن مالك اشعری را فراخواند و نامه را برایش خواند و به وی گفت: چه نظری داری؟

سائب به وی گفت: از آنچه برایت نوشته، پیروی كن.

ابو موسی از این كار، سر باز زد و نامه را پاره كرد و از بین برد و به سوی هاشم بن عتبه فرستاد و او را ترساند و تهدید به زندان كرد.

سائب بن مالك گوید: نزد هاشم آمدم و دستور ابو موسی را به وی گزارش كردم. آن گاه، هاشم برای علی بن ابی طالب علیه السلام نوشت: پس از حمد و سپاس خداوند؛ ای امیر مؤمنان! نامه ات را برای مردی بُردم كه سخت و نافرمان و به دور از رحمت است و حیله گری و اختلاف افكنی اش آشكار است. این نامه را با مُحِلّ بن خلیفه (از قبیله طَی و از پیروان و یارانت) به سوی تو فرستادم و او ماجرا و اخبار ما را می داند.هرچه می خواهی از او بپرس و نظرت را برایم بنویس تا از آن پیروی كنم. والسلام!

وقتی نامه به علی علیه السلام رسید و آن را خواند، فرزندش حسن علیه السلام، عمّار بن یاسر و قیس بن سعد را فراخواند و آنان را با نامه ای كه نوشت، نزد ابو موسی فرستاد:

«از بنده خدا علی، امیرمؤمنان، به عبد اللَّه بن قیس. پس از حمد و سپاس خداوند؛ ای خودخواهِ متكبّر! به خدا سوگند كه معتقد بودم دوریِ تو از امر [ حكومت ]- كه خداوند، تو را شایسته آن قرار نداده و برایت در آن بهره ای ننهاده-، به زودی تو را از ردّ فرمان من باز می دارد.

اینك حسن، عمّار و قیس را به سویت فرستاده ام. شهر و مردمانش را به آنان وا گذار و از مسئولیتی كه در حكومت ما داری با سرزنش و نكوهیدگی كنار رو. اگر چنین كردی [ كه هیچ ]؛ و گرنه به آنان دستور داده ام تو را طرد كنند. به راستی كه خداوند، خیانت پیشگان را دوست نمی دارد، و اگر بر تو پیروز گردند، تو را قطعه قطعه كنند. درود بر كسی كه شكر نعمت كند و به بیعتْ خشنود باشد و به امید عاقبت خودش برای خداوند عمل كند».[2].









    1. تاریخ الطبری: 499/4.
    2. الجمل: 240، بحار الأنوار: 8532، شرح نهج البلاغة: 8/14 و 9.نیز، ر.ك: فتح الباری: 58/13.